پيششرط گفتوگو
عباس عبدي
به احترام هادي خانيكي
اين روزها شاهد آن هستيم كه برخي افراد، نمايندگان، مديران و فعالان اصولگرا، سخنان عجيبي درباره مسائل و امور جاري و گوناگون ميگويند كه حتي مخاطبان عادي را هم عصباني ميكند و اين تصور را ايجاد مينمايد كه آگاهانه و از روي عمد و براي اذيت كردن مخاطبان چنين سخنان بيپايهاي را ميگويند، زيرا قابل تصور نيست كه كساني در موقعيتهاي رسمي باشند و تا اين اندازه سخنان نامعقول بگويند. اين واقعيت موجب طرح اين پرسش ميشود كه آيا امكان رسيدن به تفاهم با چنين مجموعهاي وجود دارد؟ چگونه و در چه شرايطي با چنين افرادي كه از بديهيات منطقي نيز غافل هستند، ميتوان به تفاهم رسيد؟ بهطور طبيعي دو راهي تقابل يا گفتوگو، برجستهتر از هر امكان ديگري پيشروي ما خودنمايي ميكند. در عوارض و بيفايدگي تقابل جداگانه بايد نوشت ولي راه موثرتر و مدني براي حل اين مشكل، «گفتوگو» است. مناسب است كه در همين زمينه يادي كنيم از دوست عزيز و صاحبنظرمان آقاي دكتر هادي خانيكي كه اين روزها مشغول شيمي درماني است و به معناي دقيق كلمه بيش از هر كس ديگري در اين سالها بر مساله گفتوگو به عنوان يك شيوه و يك ضرورت براي برونرفت از اين وضعيت تاكيد كرده است و اين مساله را به بهترين شكلي در ربع قرن گذشته شرح و بسط دادهاند. چه آن زمان كه گفتوگوي تمدنها مورد بحث بود و چه پس از آنكه برخي طرفداران گفتوگو، اين روش و امكان را به فراموشي سپردند. در همه اين ربع قرن خانيكي به صورت مستمر و دقيق در ضرورت تن دادن به گفتوگو تاكيد كرده و سود آن را برشمرده و در اين زمينه بدون ترديد بيرقيب است. مهمتر از ترويج نظري و نوشتاري، ترويج عملي و سلوكي او است، چراكه خانيكي به رويكردش در عمل نيز ملتزم بوده و اين ويژگي رفتاري و اخلاقي او نايابتر است. اميدواريم و دعا ميكنيم كه سلامتي كامل خود را در جريان درمان اين بيماري به دست آورد، چراكه جامعه ما مثل هميشه نيازمند وجود چنين نيروهايي است. به نظر بنده خانيكي ميان مجموعه اصلاحطلبان يك شخصيت ويژه محسوب ميشود. بگذريم.
آيا گفتوگو به تنهايي راهگشاست؟ اكنون كه رسانههاي مجازي در دسترس همه است و هر كس ميتواند حرف خود را بزند و حرف هر كس ديگر را بشنود و بخواند، پس چرا تفاهم شكل نميگيرد؟ سهل است كه از يكديگر دورتر هم ميشويم. آيا اين به منزله امتناع و نفي كارايي گفتوگو نيست؟ به نظرم خير. گفتوگو لوازمي دارد كه شرط لازم نتيجهبخش بودن آن است. موازنه قواي اجتماعي و سياسي و رسيدن به نقطهاي كه كسي نتواند ديگري را حذف كند، پيششرط لازم گفتوگو است. اگر بتوان ديگري را حذف كرد، چه نيازي به شنيدن نظرات او وجود دارد؟ تحولات و پيشرفت اجتماعي به گونهاي است كه همه نيروها اعم از حاكم و محكوم را در موقعيتي قرار ميدهد كه بايد گفتوگو را به عنوان يك روش براي كم كردن تنش و رسيدن به تفاهم بپذيرند. البته ورود به فرآيند گفتوگو در رسيدن ما به اين نقطه نيز كمك ميكند. ضمن اينكه گفتوگو كردن يك هنر و تخصص است و بايد آن را تمرين كرد و ياد گرفت تا در زمان مناسب آن را به كار برد. در سطح بينالمللي هم اين واقعيت وجود دارد. در ماجراي اوكراين طرفين هنگامي گفتوگو ميكنند كه راه را در ميدان جنگ بسته ميبينند و به موازنه قوا ميرسند و هزينه ادامه كار برايشان بيشتر از تفاهم و سازش ميشود.
البته اين پيششرط در رويكرد آقاي خانيكي نسبت به گفتوگو نيز مورد توجه بوده است. ولي آنچه مورد نظر اين يادداشت است، تاكيد بر اين نكته است كه در حوزه سياست و در سطح ملي، ما در مرحله پيشاگفتوگو هستيم، زيرا نيروهاي سياسي در عين حال كه به توازن قوا رسيدهاند ولي يكديگر را به معناي كامل به رسميت نميشناسند، گمان دارند كه در مرحله موازنه قوا نيستند، حداقل ذهنيت جناح غالب چنين است. البته در ميان جناحهاي ديگر و منتقدين بايد رويكرد گفتوگو را براي رسيدن به تفاهم تقويت كرد. هدف چنين تفاهمي بايد رسيدن به شيوهاي باشد كه در نهايت جناح غالب را به اين نتيجه رساند كه ادامه اين مسير و تقسيم بر دو شدن نيروها بينتيجه است و پاياني ندارد. تنها راه براي برونرفت از اين وضعيت، احترام گذاشتن و به رسميت شناختن يكديگر است و براي اين كار چارهاي جز گفتوگوي ملي نيست. در يادداشتي ديگر علت اجتماعي گريزناپذيري اين تفاهم را توضيح خواهم داد.